يک بوسه سليمان به لب آصف زد
در وقت وفات
حورا به نظاره نگارم صف زد
يعني حسنات
چون بحر محيط بر کف ما کف زد
از عين صفات
رضوان به تعجب کف خود بر کف زد
زان آب حيات
اين لشکر پادشاه عالم صف زد
بيرون جهات
آن خال سيه بدان رخان مطرف زد
از هيأت ذات
در حال شريف خيمه اشرف زد
از بهر ثبات
ابدال ز بيم چنگ بر مصحف زد
يعني به صفات