نقطه اي در الف هويدا شد
الفي در حروف پيدا شد
ذات وحدت به خود ظهوري کرد
کثرتي از صفات و اسما شد
سه نقط جمع شد الف گرديد
ذات و فعل و صفت بيکجا شد
مه ز خورشيد آشکارا گشت
الف از نقطه هم هويدا شد
از الف چون حروف باقي زاد
صورت و معنيي مهيا شد
نقطه اي در الف پديد آمد
وحدت و کثرت آشکارا شد
ماه جان است اين الف به يقين
بيست و هشتش منازل اينها شد
عشق و معشوق و عاشق اي عارف
همچو موج و حباب و دريا شد
نظري کن که غير يک شيي نيست
گرچه اندر ظهور اشيا شد
ليس في الدار غيره ديار
ديده ما به عين بينا شد
اول و آخر حروف بگير
تا بداني ندا چرا يا شد
ظاهر و باطن اول و آخر
اين همه اسم يک مسما شد
علم يک نقطه اي است دريابش
داند آن هر کسي که دانا شد
نکته اي گفتمت در اين معني
صورت آن مرا چو حل وا شد
الف و واو و نون عيان گشتند
دو جهان زين سه حرف يکتا شد
نور و عقل و قلم که فرمودند
اين رموز است که گفته ما شد
خال مشکين که بر رخش پيداست
آدمش چون بديد شيدا شد
نقطه گويا به حرف شد ليکن
نعمت الله به نقطه گويا شد