شماره ٧٥٠: عالم جام است و فيض او مي
عالم جام است و فيض او مي
بي او همه عالم است لاشيي
او را نبود ظهور بي ما
ما را نبود وجود بي وي
اي عقل تو زاهدي و ما رند
در مجلس ما ميا برو هي
يا رب که مدام باد ساقي
تا مي بدهد مرا پياپي
گوئي که ز باده توبه کردي
زنهار مگو چنين کجا کي
هر زنده دلي که کشته اوست
جاويد چو جان ما بود حي
مستيم و حريف نعمت الله
مي بر کف دست و گوش برني