گفتم که نقش رويت گفتا در آب بيني
گفتم خيال وصفت گفتا به خواب بيني
گفتم لبت ببوسم گفتا بيار جامي
گفتم چه مي کني گفت تا در شراب بيني
گفتم حجاب بردار تا بي حجاب بينم
گفتا توئي حجابم چون بي حجاب بيني
اي عقل اگر بيابي ذوقي که هست ما را
هر قطره اي درين بحر در خوشاب بيني
در بارگاه خسرو گر بگذري چو فرهاد
شوري ز عشق شيرين در شيخ و شاب بيني
گر چشم تو ببيند نوري که ديد چشمم
هر ذره اي که بيني چون آفتاب بيني
از بحر نعمت الله گر جرعه اي بنوشي
درياي ما سوي الله جمله سراب بيني