ترک مستم مي پرستم يللي
ساغر باده بدستم يللي
عهد با ساقي به بستم ثانيا
توبه را ديگر شکستم يللي
مدتي بودم اسير بند عقل
از چنين بندي بجستم يللي
عاشقانه در خرابات مغان
باز با مستان نشستم يللي
نيست گشتم از خود و هر دو جهان
از وجود عشق هستم يللي
دردسر مي داد مخموري مرا
باده خوردم باز رستم يللي
زاهد هوشيار را با من چه کار
سيد رندان مستم يللي