شماره ٦٧٦: گذري کن بسوي ما گذري
گذري کن بسوي ما گذري
نظري کن به حال ما نظري
بر در مي فروش معتکفيم
خوش مقامي شريف و نيک دري
ليس في الدار غيره ديار
نيست جز وي درين سرا دگري
آتشي در دل است و مي سوزد
دم گرمم از آن کند اثري
رند مستيم و بيخبر ز جهان
که رساند به بيخبر خبري
بامن از حور وز بهشت مگو
چه کنم بوستان مختصري
بنده سيد خراباتم
شدم از بندگيش معتبري