دريغا دولت وصلش چه خوش بودي اگر بودي
شب ما روز گرديدي اگر مه روي بنمودي
بهشت جاودان گشتي چنين بزم ملوکانه
اگرساقي سرمستان دمي تشريف فرمودي
اگر نه ديده او باشد که بيند نور روي او
وگرنه جود او بودي نبودي هيچ موجودي
ز سوداي سر زلفش زياني نيست تا داني
به اندک مايه عمرت به دست آور چنان سودي
حيات جان فزا دارد لب جام مي عشقش
بکام تو اگر بودي حيات تو بيفزودي
اگر سيمرغ عقل کل به برج عشق بگذشتي
ز هيبت بال افکندي ز حيرت نيز فرسودي
مراد سيد رندان ز عالم بندگي اوست
به غير از خدمت حضرت ندارد هيچ مقصودي