نيک سياح جهان گرديده اي
نور چشم عين ما گرديده اي
ديده اهل نظر ديدي بسي
در نظر ما را چو نور ديده اي
نقد هر کس همچو نقادان شهر
ديده اي و يک بيک سنجيده اي
خار خوردي همچو بلبل لاجرم
خوش گلي از گلستانش چيده اي
گفته مستانه ما را شنو
کاين چنين قولي دگر نشنيده اي
عشقبازي نيک داني همچو ما
گر چو ما اين کار ما ورزيده اي
گر چو سيد سوختي در آتشش
چون شرر بر جان چرا لرزيده اي