مي و جاميم و جان و جانانه
دل و دلدار و شمع و پروانه
مهر و ماهيم و عاشق و معشوق
شاه و دستور و گنج و ويرانه
در خرابات عشق نتوان يافت
همچو من مست و رند و ديوانه
خرقه بفروخته به جامي مي
کرده سجاده وقف ميخانه
بجز از عاشقي و مي خواري
در جهانم به هيچ پروا نه
مستم و مي به ذوق مي نوشم
فارغ از آشنا و بيگانه
نعمت الله حريف و مي در جام
گوشه مي فروش کاشانه