جاني که با تو نازد زيبا بود هميشه
چشمي که در تو بيند بينا بود هميشه
آن دل که يک سر موي از عشق باخبر شد
در زلف عنبرينت شيدا بود هميشه
بلبل به دولت گل ناطق بود دو روزي
طوطي نطق عاشق گويا بود هميشه
گر در سماع عارف غوغا بود عجب نيست
جائي که باده نوشند غوغا بود هميشه
موج از زبان دريا مي گفت اين روايت
قطره به ما چو پيوست از ما بود هميشه
حسنش به يک کرشمه غارت کند جهاني
در ملک جان از آن رو يغما بود هميشه
گفتم که عشق سيد پنهان کنم وليکن
هر کس که گشت عاشق پيدا بود هميشه