ديده دل از تو منور شده
مجمع جان از تو معطر شده
زلف تو آشفته شده سربسر
در سر سودات بسي سر شده
اين دل ما بود به عشق تو خوش
وصل ترا يافته خوشتر شده
ذره اي از نور رخت تافته
درنظر روشن ما خور شده
قطره اي از آب زلال لبت
گشته روان چشمه کوثر شده
نقش خيال تو پديد آمده
آدم از آن نقش مصور شده
ساغر مي داده نشاني به ما
زان لب ما همدم ساغر شده
عقل اگر آمد و گر شد چه شد
آمده بسيار و مکرر شده
بنده زده بوسه اي بر پاي تو
در همه جا سيد و سرور شده