عشق او خوش آتشي افروخته
غيرت او غير او را سوخته
عشق بازي کار آتش بازي است
او چنين کاري به ما آموخته
گنج تو در کنج دل ما يافتيم
دل فراوان نقد از او اندوخته
نور ما روشن تر است از آفتاب
گوئيا از نار عشق اندوخته
سيد ما تا جمالش ديده است
ديده را از اين و آن بردوخته