نور رويش مردم ديده منور ساخته
صورت ما را به لطف خود مصور ساخته
بسته است از مه نقابي آفتاب روي او
تا نداند هر کسي خود را چنين برساخته
در خرابات مغان بزم خوشي آراسته
رند و ساقي جام و مي با همدگر درساخته
عشق او بحر است و ما را زان به دريا مي کشد
عين ما را آبروئي داده خوشتر ساخته
هر که خاک پاي سرمستان او را بوسه داد
بر سرير سلطنت سلطان و سرور ساخته
اسم اعظم خواست تا ظاهر شود در آينه
عين ما روشن دلي را ديده مظهر ساخته
هر کسي سازد سرائي در بهشت از بهر خود
نعمت الله خانه دل جاي دلبر ساخته