عاشق ار خواهد حديث عشق جانان گو بگو
بي دلي گر باز گويد قصه جان گو بگو
ناله دلسوز ما چون عالمي بشنيده اند
بلبل نالان رموزي از گلستان گو بگو
عاشق و مستيم و با بلقيس خود هم صحبتيم
هدهد ار گويد حکايت با سليمان گو بگو
ساقي خمخانه دل ساغر مي گو بيار
مطرب عشاق جان دستان مستان گو بگو
دست دل در دامن زلفش زن و از او بپرس
مو به مو احوال آن زلف پريشان گو بگو
ما مريد پير خماريم و مست جام عشق
در حق ما هر چه گويد عقل نادان گو بگو
نعمت الله از کتاب عشق گو شعري بخوان
مير مستان جهان اسرار رندان گو بگو