تا بکي در خواب باشي يک زمان بيدار شو
کار بيکاري مکن رندانه خوش درکار شو
عشق او داري چو مردان از سر جان درگذر
وصل او از او بجو وز غير او بيزار شو
همچو منصور فناگر بايدت دار بقا
بر سر دار فنا پائي بنه سردار شو
گر همي خواهي محيطي کز تو گردد آشکار
گرد نقطه دائم سرگشته چون پرگار شو
ما درين درياي بي پايان خوشي افتاده ايم
ذوق ما داري درآ در بحر و با ما يار شو
گر نظر از چشم او داري چو او عيار باش
کار عياري خوش است اي يار ما عيار شو
نعمت الله رند سرمست است و با ساقي حريف
خوش بيا در بزم او از عمر برخوردار شو