در ره عاشقي به جان مي رو
عاشقانه به جان روان مي رو
راه عشاق را نهايت نيست
جاودان همچو عاشقان مي رو
بي نشان است راه اهل طريق
بگذر از نام و بي نشان مي رو
ذوق داري که جام مي نوشي
بر در خانه مغان مي رو
اين و آن را به اين و آن بگذار
بي خيالات اين و آن مي رو
بي سر و پا رفيق ياران باش
از مکان سوي لامکان مي رو
به خرابات مي رود سيد
با چنين همرهي چنان مي رو