ذوق سرمستان ز مخموران مجو
حال مستي جز که از مستان مجو
در خرابات مغان رندانه رو
مجلسي جز مجلس رندان مجو
خوش درآ در بحر بي پايان ما
غير ما در بحر بي پايان مجو
جان و دل ايثار جانان کن چو ما
جز وصال حضرت جانان مجو
گنج او در کنج دل مي جو مدام
غير گنجش در دل ويران مجو
از خدا دايم خدا را مي طلب
گر محبي جنت و حوران مجو
بر سر دار فنا با ما نشين
مثل سيد مير سرمستان مجو