بگذر از قطره بيا دريا بجو
عين ما جوئي به عين ما بجو
ديده ما جز جمال او نديد
نور او در ديده بينا بجو
بي سروپا گرد ميخانه برآ
در چنان جاي خوشي ما را بجو
هر چه بيني هر که آيد در نظر
حضرت يکتاي بي همتا بجو
عشق را جائي معين هست نيست
جاي آن بيجاي ما هر جا بجو
مجلس عشق است و آن مأواي ماست
ترک مأوا کرده اي مأوا بجو
مظهري بي نعمت الله کي بود
نعمت الله در همه اشيا بجو