در خرابات مغان ما را بجو
رند سرمست خوشي آنجا بجو
چند گردي همچو قطره در هوا
خوش روان شو سوي ما دريا بجو
هر دو عالم را به اين و آن گذار
حضرت يکتاي بي همتا بجو
خوش درآ در بحر بي پايان ما
تشنه اي آب حيات از ما بجو
هر کجا کنجي است گنجي در وي است
گنج او در جمله اشيا بجو
گرد جو گردي براي آب رو
حاصل از دريا و جو ما را بجو
نعمت الله جو که تا يابي مراد
شارح اسما طلب اسما بجو