اي دل به در خانه جانانه گذر کن
مستانه در آن کوچه ميخانه گذر کن
هشيار صفت بر سر کويش مرو اي دل
رندانه مجرد شو و مستانه گذر کن
با صورت جان مهر معاني نتوان يافت
چون سايه مجرد شو و رندانه گذر کن
جان ساز تو پروانه آن شمع جمالش
مستانه بر آن شمع چو پروانه گذر کن
چون مردمک ديده ما گوشه نشين شو
بي منت کاشانه به کاشانه گذر کن
ريش دل ما مرهم و افسون نپذيرد
اي واعظ ازين گفتن افسانه گذر کن
سيد تو اگر طالب دردانه عشقي
دريا شو و از قطره و دردانه گذر کن