ايهاالطالب چه جاي ما و من
عين مطلوبم که مي گويم سخن
تا که من با من بود من من نيم
چون نباشم من نباشد غير من
عشق گه در جسم و گه در جان بود
گاه باشد يوسف و گه پيرهن
روحه روحي و روحي روحه
من رآ روحان حلا في البدن
من چو بي من در درون خلوتم
خواه پرده پوش و خواهي برفکن
خواه مي مي نوش و خواهي توبه کن
خواه بت ميساز و خواهي مي شکن
من چو از آل حسينم لاجرم
کل شيئي منکم عندي حسن