از ما مکن کنار که مائيم در ميان
ما را کنارگير که آئيم در ميان
نوري از آن کنار به ما رو نموده باز
روشن چو آفتاب نمائيم در ميان
گرنه مراد اوست که گيريم در کنار
با اين و آن هميشه چرائيم در ميان
بسته ميان به خلوت ميخانه مي رويم
آنجا ميان خويش گشائيم در ميان
عشق است جان عاشق و دل زنده ايم از آن
مائيم حيات عشق و نه مائيم در ميان
عاشق کنار دارد و معشوق هم کنار
عشقيم و آمديم که مائيم در ميان
سيد موحدي است که سلطان گداي اوست
انديشه کج مبر که گدائيم در ميان