نازي است از آن جانب و نازي که چه گويم
مائيم و نيازي و نيازي که چه گويم
تا طاق دور ابروش مرا قبله نما شد
کرديم نمازي و نمازي که چه گويم
دلسوخته آتش عشقيم که چون موم
ديديم گدازي و گدازي که چه گويم
اين سينه ما مخزن اسرار الهيست
رازي است درين سينه و رازي که چه گويم
خوش سلطنتي يافتم از دولت محمود
مائيم و ايازي و ايازي که چه گويم
ساز دل ما مطرب عشاق چو بنواخت
آواز به ساز آمد و سازي که چه گويم
سيد بسوي کعبه مقصود روان شد
اکبر بود اين حج و حجازي که چه گويم