عاشقانه عشقبازي مي کنيم
تا نپنداري که بازي مي کنيم
خان و مان عقل ويران کرده ايم
سرخوشيم و ترک تازي مي کنيم
در پي کفر حقيقي مي رويم
ترک ايمان مجازي مي کنيم
کشته عشق و شهيد حضرتيم
آفرين بر دست غازي مي کنيم
ما به آب ديده ساغر مدام
خرقه خود را نمازي مي کنيم
هر چه مي بينيم چون معشوق ماست
عاشقانه دلنوازي مي کنيم
سيديم و بنده محمود خويش
بر در سلطان ايازي مي کنيم