ميخانه سبيل ما است مخمور کجا باشيم
نزديک خداونديم ما دور کجا باشيم
از دولت وصل او ما سلطنتي داريم
از حضرت آن سلطان مهجور کجا باشيم
تا ناظر او گشتيم منظور همه خلقيم
خود بي نظر لطفش منظور کجا باشيم
از نور جمال او روشن شده چشم ما
با چشم چنين روشن بي نور کجا باشيم
عرش است مقام ما در فرش کجا گنجيم
ما زنده جاويديم در گور کجا باشيم
از علت امکاني دل صحت کلي يافت
چون اوست طبيب ما رنجور کجا باشيم
آن سيد سرمستان ساقي حريفان است
گر باده نمي نوشيم معذور کجا باشيم