وقت ما خوش شد که ما ملک از گدائي يافتيم
تاج و تخت خسروي در بي نوائي يافتيم
اين سعادت بين که چون گنج قناعت شد پديد
خاتم ملک سليمان در گدائي يافتيم
سر بزير پا در آورديم تا سرور شديم
پيروي کرديم از آن رو پيشوائي يافتيم
نقد گنج عشق او در کنج دل ما ديده ايم
دولت جاويد و گنج پادشاهي يافتيم
از سر همت قدم بر هستي خود تا زديم
چون ز خود بيگانه گشتيم آشنائي يافتيم
چون همايان جيفه پيش کرکسان انداختيم
لاجرم بر کرکسان اکنون همائي يافتيم
نعمت الله راز خود با رازداران بازگو
هست ما چون نيست شد هست خدائي يافتيم