شماره ٢٣٤: توبه از زهد و زاهدي کردم
توبه از زهد و زاهدي کردم
در خرابات مست مي گردم
مي خمخانه حدوث و قدم
شادي روي عاشقان خوردم
خاطر کس زمن ملول نگشت
ننشسته به دامني گردم
دردي درد دل همي نوشم
دردمندانه همدم دردم
زن دنيا وآخرت چه کنم
رند مست و مجرد مردم
عاشق صادقم، گواهانم
اشک سرخ است وچهره زردم
بنده سيد خراباتم
هرچه فرمود بنده آن کردم