دل صفه صفا است وما صوفيان دل
دل خلوت خدا است و ما ساکنان دل
يار است در ميانه و من در کنار جان
يا اوست درکنار و منم در ميان دل
هرکس معاني دل وجان کي بيان کند
ازجان ما شنو به حقيقت بيان دل
از اهل دل نشان دلم جو که درجهان
جز جان اهل دل نشناسد نشان دل
عقل است در ولايت تن کارساز جان
عشق است در ممالک جان پاسبان دل
از جان بيا و باده صافي ما بنوش
از دست ساقئي که بود خاص از آن دل
سيد چو بلبلي است که درگلستان عشق
مي سازد اين نواي خوش از داستان دل