اي دل ار چه شکسته اي خوش باش
با غمش عهد بسته اي خوش باش
درد دردش چو صاف درمان نوش
وز جفا گر چه خسته اي خوش باش
خوش نباشد غم جهان خوردن
از جهان گر گسسته اي خوش باش
دنيي و آخرت رها کردي
از همه باز رسته اي خوش باش
بود بندي ز عقل بر پايت
از چنين بند جسته اي خوش باش
بزم عشق است و عاشقان سرمست
با حريفان نشسته اي خوش باش
دل سيد شکسته عشق است
گر تو چون ما شکسته اي خوش باش