خوش دري بر روي ما بگشود باز
آفتابي در قمر بنمود باز
جام و پيمانه به ما بخشيد او
مي به پيمانه به ما پيمود باز
مخزن اسرار را در باز کرد
گنجها ايثار ما فرمود باز
آفتاب حسن او چون رو نمود
مه ز نور روي او افزود باز
دير آمد خود بر ما زود رفت
گفتمش جانا مرو نشنود باز
عقل شهبازي است خوش پرواز کرد
در هواي عاشقي فرسود باز
نعمت الله را به ما انعام کرد
عالمي از نعمتش آسود باز