يک نظر در چشم مست ما نگر
تا ببيني نور ديده در نظر
ما خراباتي و رند و عاشقيم
عاقلانه از سر ما درگذر
اي که مي پرسي ز ما و حال ما
مستم و از خود نمي دانم خبر
از کرم لطفي کن اي ساقي بيا
جام پر مي آور و خالي به بر
حالت رندي و سرمستي ما
شهرتي خوش يافته در بحر و بر
در دل آن کس که حق گنجيده است
کي شود از خلق دل تنگ اي پسر
نعمت الله مست و جا مي به دست
مي برد در پاي خم عمري به سر