نيست ما را هيچ غيري در نظر
نام غير نزد ما ديگر مبر
گر تو مي خواهي که بيني روي او
آينه بردار و خود را مي نگر
چيست عالم بحر بي پايان ما
صورت ما چون صدف معني گهر
گر سفر در جسم و در جان مي کني
همچو ما مسافري در بحر و بر
بر لب نائي دهد ني بوسه ها
لطف نائي مي نهد در ني شکر
خلوت من گوشه ميخانه است
مي برم در پاي خم عمري بسر
گر فرو شد آفتاب سيدم
نعمت الله خوش برآمد چون قمر