خوش خيالي نقش بسته آن نگار
نقش او بر پرده ديده نگار
صورت و معني به هم آميخته
آنچه پنهان بود گشته آشکار
جام مي بستان لبش را بوسه ده
يکدمي با همدمي همدم برآر
چشم مستش مي به رندان مي دهد
رند سرمست است و زاهد در خمار
مظهر ما ظاهر است اما يکي است
گرچه باشد مظهر او صدهزار
ذره ذره هر چه آيد در نظر
آفتابي مي نمايد بي غبار
گرچه سيد رفت از دنيا ولي
نعمت الله ماند از وي يادگار