ساقيا جام خوش گوار بيار
آب روئي به روي ما بازآر
عاشقان مست و عاقلان مخمور
رند و ميخانه، زاهد و بازار
دل ما خلوتي است خوش خالي
ليس في الدار غيره ديار
کار ما عاشقي و مي خواري است
دولت اين دولت است و کار اين کار
بحر و موج و حباب و جو آبند
چار نام و يکي بود ناچار
يک شراب است و جام رنگارنگ
يک وجود و کمال او بسيار
نوش کن جام مي به شادي ما
تا که گردي ز عمر برخوردار
نه شرابي که اين و آن گويند
آنچنان مي که باشدش خمار
سر موئي حجاب اگر داري
بسر ما که از ميان بردار
جور او راحت دل و جان است
حاش لله کجا بود آزار
هر که انکار نعمت الله کرد
به خدا نيستش مگر اقرار