بشنو اي عاشق سرمست هوا را بگذار
رو به درگاه خدا آر و ريا را بگذار
دردمندانه بيا دردي دردش درکش
ور ترا درد دلي نيست دوا را بگذار
گوشه خلوت ميخانه اگر مي جوئي
عاشقانه به طلب هر دو سرا را بگذار
بر سر دار فنا نه قدمي مردانه
بلکه از من شنو و دار بقا را بگذار
فارغ از هر دو سرائيم خدا ميداند
گر تو اينها طلبي صحبت ما را بگذار
کشته عشق حيات ابدي مي يابد
گر مرا مي کشد آن يار خدا را بگذار
بنده سيد ما از دو جهان آزاد است
چه کني فقر و غنا فقر و غنا را بگذار