شماره ٧٨٢: رخت ما را به سراپرده ميخانه بريد

رخت ما را به سراپرده ميخانه بريد
آلت مجلس ما جمله به ساقي سپريد
ما چو غنچه به هوا جامه خود چاک زديم
بعد از اين خرقه ما را به ملامت ندريد
عيب ما را نکنيد ار شده ايم عاشق او
نور چشم است ببينيد که صاحب نظريد
گر ز ما از سر مستي سخني گوش کنيد
از سر لطف و کرم از سرآن درگذريد
هر کجا نقش خيالي که ببندد ديده
معني خوب در آن صورت زيبا نگريد
ميل ميخانه نداريد ندانيم چرا
مگر از ذوق مي و مستي ما بيخبريد
بنده سيد رندان خرابات شويد
که به نزديک سلاطين جهان معتبريد