شماره ٧٧٧: گرد ميخانه دل به جان گرديد

گرد ميخانه دل به جان گرديد
همچو رندان به جان روان گرديد
گر چه مخمور بود مستي شد
اين چنين بود آن چنان گرديد
گرد کنج خرابه گشت بسي
گنج پنهان بر او عيان گرديد
تا نشاني ز بي نشان يابد
نام را ماند و بي نشان گرديد
لطف معشوق ما کرم فرمود
مونس جان عاشقان گرديد
قسم علم بديع را خوانديم
آن معاني ما بيان گرديد
در مقامي که نعمت الله است
گرد آن در کجا توان گرديد