شماره ٧٦٤: چشمت نورش بتو نمايد

چشمت نورش بتو نمايد
گوش تو در سخن گشايد
در گلشن ما زبان بلبل
هر لحظه ترنمي سرايد
دست تو بيان کند يدالله
گر زانکه يدش به دستت آيد
پائي که به قدرتش بپايست
بي قدرت او به پا نپايد
بي جود وجود سيد ما
خود بود وجود ما نشايد