شماره ٧٥٥: جسمي دارم که جان نمايد

جسمي دارم که جان نمايد
جان است که آن روان نمايد
عالم چو ظهور نور اسماست
هر نام از آن نشان نمايد
عيني است که صدهزار صورت
در ديده اين و آن نمايد
خوش آينه اي است جام باده
معشوق به عاشقان نمايد
از نقش خيال نقش بستي
آن نيست ولي چنان نمايد
بر ديده ما نشين و بنگر
تا يار ترا عيان نمايد
جان دادن و عشق او خريدن
سود است و ترا زيان نمايد
در ديده ما چو نور پيداست
از چشم تو گر نهان نمايد
از غايت لطف نعمت الله
صد نقش به يک زمان نمايد