شماره ٧٣٨: هر چه امکان لطف و رحمت بود

هر چه امکان لطف و رحمت بود
حضرت او به ما عطا فرمود
هر کسي را قراضه اي بخشيد
در گنجينه را به ما بگشود
گل تبسم کنان به باغ آمد
چون ترنم ز بلبلان بشنود
عقل دود است و عشق آتش آن
خوش بود آتشي ولي بي دود
آتش عشق عود جانم سوخت
به ازين کسي نسوخت هرگز عود
هر چه بوده است و هر چه خواهد بود
همه از جود او بود موجود
هر که آمد به مجلس سيد
جان او همچو جان ما آسود