شماره ٦٩٥: خوش بود دردي که درمان او بود

خوش بود دردي که درمان او بود
خرم آن جاني که جانان او بود
کفر زلفش رونق ايمان ماست
کفر کي باشد چو ايمان او بود
گرد عالم روز و شب گرديده ام
ديده ام پيدا و پنهان او بود
بي نشاني آيتي در شأن اوست
شأن او نام و نشان او بود
موج دريائيم و دريا عين ماست
هر چه ما داريم آن او بود
عين او در عين ما چون شد عيان
در همه عالم عيان او بود
عارفانه گفته سيد بخوان
کاين معاني از بيان او بود