شماره ٦٨٨: هر که چون ما غرقه دريا بود

هر که چون ما غرقه دريا بود
واقف از اسرار ذوق ما بود
در دو عالم هر که آن يک را شناخت
عارف يکتاي بي همتاي بود
مجلس عشق است ما مست و خراب
صحبت رندان ما اينجا بود
دل به ميخانه کشد عيبش مکن
ميل دل دايم سوي مأوا بود
مبتلائيم و بلا را طالبيم
چون بلائي خوش از آن بالا بود
چشم ما روشن به نور روي اوست
اين چنين چشم خوشي بينا بود
نعمت الله رند سرمستي خوش است
گرچه با تن ها بود تنها بود