شماره ٦٧٢: عاشقي از عاقلي خوش تر بود

عاشقي از عاقلي خوش تر بود
غرقه درياي ما خوش تر بود
يک سر مو ميل غيري کي کند
هر که را سوداي او در سر بود
عقل را نقش خيالي ديگر است
ذوق عشق و حال او ديگر بود
اي که گوئي ترک غير او بگو
هرچه فرمائي بگويم گر بود
عشق سرمست است و جام مي بر دست
لاجرم سلطان بحر و بر بود
باز يابي لذت رندان ما
گر حريفت ساقي کوثر بود
نعمت الله از خدا جويد مدام
هر که يار آل پيغمبر بود