شماره ٦٦٨: گر يکي ور هزار خواهد بود

گر يکي ور هزار خواهد بود
که مرا يار غار خواهد بود
بحر و موج و حباب و جو آبند
چار ناچار چار خواهد بود
مي ما نوش کن که نوشت باد
که مي بي خمار خواهد بود
کار عشق است عشق بازي کن
که ترا آن بکار خواهد بود
عقل اگر منع ما کند از عشق
تا ابد شرمسار خواهد بود
هر که گيرد ميان او به کنار
بي ميان و کنار خواهد بود
در قيامت چو چشم بگشايم
نظرم بر نگار خواهد بود
هر که او دوستدار ما باشد
همه را دوستدار خواهد بود
سيدي چون ز بندگي يابند
سيدم بنده وار خواهد بود