شماره ٦٥٤: ديده ما چو روي او بيند

ديده ما چو روي او بيند
بد نبيند همه نکو بيند
چشم ما آب در نظر دارد
غرق بحر است سو به سو بيند
عاشقانه در آينه نگرد
خود و معشوق روبرو بيند
ديگري مي خورد نبيند جام
بنده مي نوشد و سبو بيند
ليس في الدار غيره ديار
احول است آن يکي به دو بيند
ديده روشن به نور اوست مدام
نور رويش به نور او بيند
رشته يکتو است اي برادر من
نعمت الله کجا دو تو بيند