شماره ٦٣٤: هر کسي نقشي بر آبي مي کشند

هر کسي نقشي بر آبي مي کشند
يا خيالي سوي خوابي مي کشند
گرچه مي بندند نقشي در خيال
پيش مه رويم نقابي مي کشند
مي کشندم در خرابات مغان
گوئيا مست خرابي مي کشند
عاشقيم و عاشقان را بي حساب
مي کشند و در حسابي مي کشند
ما در ميخانه را بگشوده ايم
باده نوشان خوش شرابي مي کشند
دمبدم از موج درياي محيط
هم ز ما بر ما حجابي مي کشند
سايه بان نعمت الله در نظر
بر مثال آفتابي مي کشند