شماره ٦٠٣: غير او کي به ياد ما ماند

غير او کي به ياد ما ماند
ديگري يار ما کجا ماند
درد دردش بيا و ما را ده
که مرا خوشتر از دوا ماند
ما نبوديم و حضرت او بود
چون نمانيم ما خدا ماند
نيست بيگانه از خدا چيزي
هر چه ماند به آشنا ماند
اين عجب بين که حضرت سلطان
در نظرگه گهي گدا ماند
هر که مه روي خويش را بيند
خوبي او کجا بما ماند
بزم عشق است و سيدم سرمست
بنده مخمور خود چرا ماند