شماره ٥٩٦: عمر ما رفته بود باز آمد

عمر ما رفته بود باز آمد
کار بي ساز ما به ساز آمد
جان هجران کشيده دلخوش شد
مژده وصل دلنواز آمد
هر که ابروي يار ما را ديد
يافت محراب و در نماز آمد
عشق سرمست ملک دل بگرفت
لشکر او به ترکتاز آمد
شادمانيم و عاقبت محمود
غم نداريم چون اياز آمد
دل به دلبر سپرده ايم دگر
خاطر از هر چه بود بازآمد
ناز آغاز کرد باز آن يار
نعمت الله در نياز آمد