شماره ٥٩٠: بلبل جان چو ساکن تن شد

بلبل جان چو ساکن تن شد
مجلس کاينات گلشن شد
آفتاب وجوب رو بنمود
شب امکان چو روز روشن شد
گنج اسما نثار ما فرمود
نقد هر يک از آن معين شد
بود پيدا ولي نهان از ما
آمد اينجا به ما مبين شد
عين اول ظهور چون فرمود
واضح و لايح و مبرهن شد
جام گيتي نما چو صيقل يافت
حسن آمد به حسن و احسن شد
نعمت الله جمال را بنمود
نور او نور ديده من شد