شماره ٥٧٦: يار سرمست است و ما را مي کشد

يار سرمست است و ما را مي کشد
دوستان را بي سرو پا مي کشد
آمد آن موج محيط عشق او
خوش خوشي ما را به دريا مي کشد
مي کشد ما را به ميخانه مدام
خاطر ما هم به مأوا مي کشد
درکش خود مي کشد دلبر مرا
زان کشش جانم به آن جا مي کشد
از بلا چون کار ما بالا گرفت
مبتلا را دل به بالا مي کشد
هر کجا او مي کشد ما مي رويم
کشته ايم و حق تعالي مي کشد
نعمت الله مي رود دامن کشان
جذبه اي دارد که دلها مي کشد